حدود دو هفته پبش وقتی که ساینا رو پای من بود و من و سارا داشتیم واسه مامان پیام صوتی میفرستادیم من برای اروم کردن ساینا با دهنم صدا در میاوردم صدایی مثل عطسه و میگفتم ها ...پیچه.که یه دفعه ساینا خیییلی خوشش اومد و شروع کرد با صدای بلند قهقهه زدن ما هم از خوشحالیمون نمیدونستیم چه کار کنیم .خلاصه سریع صداش رو ضبط کردیم و واسه مامان اینا فرستادیم.اولین خنده ی صدادار بچه ها خیلی شیرین و فراموش نشدنیه.
خیلی خوب به یاد دارم اولین خنده صدا دار سارا رو،وقتی که روی تختش بود و من عروسک شنی هاپو کوچولوش رو که اسمش پاتریک بود رو مینداختم رو سینش و اوت با صدای بلند میخندید انتقدر خنده هاش شیرین بود که اخراش دیکه اشک من و اسمعیل از خوشحالی در اومد.
خداجونم سه تا عزیز دوست داشتنیم رو به خودت میسپارم و ازت میخوام همیشه خنده رو روی لباشون ببینم
موضوع :نوشته شده در تاريخ 22:59 | پنجشنبه 24 فروردين 1396 توسط نیره
خاطرات سارا...برچسب : نویسنده : 6saraparsa1 بازدید : 103