خاطرات سارا

ساخت وبلاگ
دو روز پیش جمعه نهم دسامبر 2016 سارا برای اولین بار تو جمع پیانو اجرا میکرد. مکان مراسم یه کلیسا بود که همه شاگردهای معلمشون به همراه والدین و یا دوستانشون اومده بودن و هر کدوم قطعاتی رو اجرا میکردن. ما هم به همراه شارلت رفتیم و البته کیس هم بعدش اومد. مراسم خیییلی خوبی بود و از اجرای سارا واقعا لذت بردیم. خود سارا هم از اجراش خیلی راضی و خوشحال بود. خیلی خوشحالم که دختر گلم با اعتمادبه نفس بالا اجرا کرد و هیچ دلهره ای نداشت. بعد از مراسم هم همه با هم اومدیم خونه ما و با کیکی که شارلت تهیه کرده بود ،اولین ری سایتل سارا رو جشن گرفتیم. کیس مهربان هم واسه سارا یه تدی بر با یه کارت تبریک هدیه گرفته بود.  خدایا ممنونم از این همه لطفتت  موضوع :نوشته شده در تاريخ 6:37 | دوشنبه 22 آذر 1395 توسط نیره خاطرات سارا...
ما را در سایت خاطرات سارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6saraparsa1 بازدید : 81 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 18:03

اخرین شب انتظار برای اومدن فرشته کوچولومون رو داریم سپری میکنیم. هر سه مون برای دیدن ساینا اشتیاق داریم مخصوصا سارا که این روزای اخر برای اومدن نی نی کوچولومون لحظه شماری میکنه. لحظاتی رو سپری میکنیم همراه با اشتیاق و اضطراب.  سر به دنیا اومدن سارا انقدر اضطراب نداشتم ولی اینبار بیشتر نگرانم هر چند که با همه وجودم به خدا توکل کردم و همه چیز رو به خودش سپردم ولی بازم گاهی نگرانی بهم غالب میشه. خداجونم ارامشمون رو بیشتر و بیشتر کن و فردا رو برامون روزی پر از خاطرات شیرین و شاد قرار بده و چشم و دلمون رو به قدم فرشته کوچولومون که هدیه ای گرانبها از طرف توست روشن کن.  سارای گلم مامان عاشقته و از خدا میخواد که فردا به یکی از ارزوهای قشنگت ،که داشتن یه خواهر یا برادر کوچولو هست برسی و خوشحال خوشحال بشی گلم.  خدایا همه چیز رو و همه کسمون رو به دست خودت میسپارم که تو بهترین حافظ و ارحم الراحمین هستی.  امشب اخرین شبی هست که خانواده ما سه نفرست و به لطف خداوند مهربون از فردا زندگی چهار نفره رو میخواهیم تجربه کنیم. مطمنم که خدا به خاطر دو تا فرشته کوچولومون بیشتر از همیشه هوامون رو داره.  خداجون خاطرات سارا...
ما را در سایت خاطرات سارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6saraparsa1 بازدید : 61 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 18:03

12 دسامبر صبح ساعت 7 و نیم سه تایی رفتیم بیمارستان ،تا برای به دنیا اومدن ساینا من بستری بشم. سارگلم هم اون روز قرار شد مدرسه نره و پیش ما بمونه. تو اتاقی که بهمون دادن مستقر شدیم و پروسه القای زایمان صورت گرفت. نزدیکای ظهر بود که جنیفر هم اومد پیشمون. کلی کمکمون بود و سارا رو برد دوری تو بیمارستان زدن و با هم تو رستوران بیمارستان نهار خوردن. خلاصه 24 ساعت گذشت و از تولد ساینا کوچولو خبری نشد. در نهایت دکترم گفت دیگه مجبوریم سزارین کنیم. احساس یاس و ناامیدی همراه با خستگی زیاد داشتم. سارا کنار تخت من خواب بود. اسمعیل زنگ زد تا جنیفر بیاد پیش سارا و خودش با من اومد اتاق جراحی. حالم اصلا خوب نبود. هم فشارم پایین بود وهم حالت تهوع داشتم و بالا میاوردم. خلاصه بعد از مدتی صدای اولین گریه ی ساینا کوچولو به گوشمون رسید. یه لخظه یه قشنگ که شبیه معجزه میمونه. اسمعیل بند نافش رو برید و ساینا رو اوردن تو بغل من. بوسیدمش و نازش کردم ولی چون حالم خوب نبود زود گفتم برش داشتن  دوباره بعد از چند دقیقه گفتم بیارید بچم رو. اوردن و کمک کردن شیرش دادم. پرستار با خوشحالی میگفت ببین چه قدر سریع شروع کرد ب خاطرات سارا...
ما را در سایت خاطرات سارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6saraparsa1 بازدید : 87 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 18:03

خاطرات سارا...
ما را در سایت خاطرات سارا دنبال می کنید

برچسب : جشن بیبی شاور چیست,جشن بی بی شاور,جشن نوروزی, نویسنده : 6saraparsa1 بازدید : 207 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 4:25

خاطرات سارا...
ما را در سایت خاطرات سارا دنبال می کنید

برچسب : اولین برف زمستانی,اولین برف زمستانی شعر,اولین برف زمستانی تهران, نویسنده : 6saraparsa1 بازدید : 66 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 4:25

خاطرات سارا...
ما را در سایت خاطرات سارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6saraparsa1 بازدید : 94 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 4:25